افق سرعین

پایگاه خبری تحلیلی

افق سرعین

شنبه 19 آبان 1403

عرق جوانان سرعینی برای وطن

عرق جوانان سرعینی برای وطن

جوانان سرعین با قبول خطر محاکمه و اعدام، دستور تیراندازی به سمت مردم را اجرا نکردند.

به گزارش خبرنگار اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «افق سرعین»، علی علیزاده فعال رسانه ای در یادداشتی نوشت: جوانان سرعین با قبول خطر محاکمه و اعدام، دستور تیراندازی به سمت مردم را اجرا نکردند.

مأیوس و سردرگریبان روی سکوی جلوی آسایشگاه نشسته و کاغذی مچاله شده را داخل کلاه آهنی خود قایم می‌کند فکری پریشان پنجه در پنجه روح و روانش را خراش می‌دهد و از اینکه نمی‌داند عاقبت کار چه خواهد شد تصمیم نهایی را می‌گیرد با صدای خشن سرگروهبان رشته افکارش پاره می‌شود و فکر اینکه اعلامیه امام را دیده لرزه بر اندامش می‌افتد.
سرباز؟
بله قربان!!!!
آماده شوید میریم داخل شهر، باز هم خبریه قربان؟
بلند شو لباست رو مرتب، بند حمایل و اسلحه و فشنگ کافی بردارید تند و سریع قربان ببخشید کمی مریض‌احوالم، میشه امروز نیام؟ بلند شو! چتون شده همتون!همش بهانه! همه‌اش در رفتن از زیر کار!! این مملکت مال همه است! یه عده ازهمه‌جابی‌خبر ریختن خیابان فکر میکنن خبریه مملکت بدون شاه که مملکت نیست! او بزرگ همه ملت است! اگر نبود اعلیحضرت الان ایران...

از او اصرار و از سرگروهبان دستور پاش و ۵ ماه بیشتر است مرخصی نرفته و دلش بدجوری هوای پدر و مادر و خواهر کوچیکه را کرده نامه تازه‌رسیده هم خبر از سوزوسرما و بارش برفی سنگین و نوزادی نورسیده را می‌دهد که دلش را بیشتر بی‌تاب دیدار خانواده و دوستان کرده این روزها در جای‌جای ایران بخصوص تهران، شفق نیز پیراهنی از خون به تن کرده از خونبارش خیابان‌ها!!!
اتفاق غروب دیروز افکارش را به‌هم‌ریخته و بخصوص مادر و کودکی که هر دو تیرخورده و جلوی چشمانش پرپر شدند خیلی تلاش کرد به هم‌قطارانش بفهماند و از تیراندازی منصرفشان کند؛ ولی جز چند نفر که همشهری بودند بقیه ترسیدند و تا توانستند تیر هوایی شلیک کردند.

آن روز به هر ترتیبی بود گذشت و شکر خدا اتفاق قابل‌ملاحظه‌ای نیفتاد خسته و ناامید سر بر بالش نهاد و دودست شانه زیر سرش و نگاهش دوخته بر سقف آسایشگاه، ذهنش دوان‌دوان کوچه‌های سرعین را دوره کرد و یاد دوستانی که معمن شان مسجد جامع بود و مقابله و احکام و جروبحث جوانی و بیشتر بازی‌های شیرین محلی یادش آمد که با چه هیجانی در گاومیش گلی با دوستان و همسالان مسابقه شنا و زیرآبی داشتند.

یادش آمد بازی‌های هفت‌سنگ که بعد از ریختن سنگ‌ها با چه سرعتی دور می‌شد تا حریف را جا بگذارد، یادش آمد بازی چلینگ آغاج که چطوری در تقسیم بچه‌ها یاران قوی را برای خودشان انتخاب می‌کردند و همیشه برنده میدان بودند، بازی قایش گوتی و پنجک دوتی و کتک‌کاری تبسمی بر لبش نشاند، یادش آمد اله کلنگ و جیزدا گودی و شنای در آب گرم ژنرال و بساط شانسی که جلو آن پهن می‌کرد و از هر ۱۰ تا ۹ تای آن پوچ بود و بساط دوغ محلی و یادش آمد گردش و تفریح با دوستان در حواشی سرعین و شیطنت‌های جوانی و دلش تنگ پدر و مادر و خانواده و دوستان شد و با خیالاتی شیرین خوابش برد.

ساعت ۵/۵ صبح با سوت برپا از خواب پرید و به دستور، تخت را آنکارد و جلوی تخت‌ها آماده سرشماری شدند.
بشمار،

من سرباز وظیفه ترحیم عبدالهی اعزامی از اردبیل، شهر سرعین قربان
من سرباز وظیفه اعتماد موسی‌زاده اعزامی از اردبیل، شهر سرعین قربان
من سرباز وظیفه عادل علایی اعزامی از اردبیل شهر سرعین قربان
من سرباز وظیفه پرویز موسی‌زاده...
من سرباز وظیفه طاهر عزتی...
من سرباز وظیفه علی گلی شاد قاسمی...

بعد از سرشماری با تجهیزات کامل آماده حرکت به سمت شهر شدند و غافل از اینکه عادل علایی با همشهریان و چند تن از دیگر سربازان که قرابت دوستی داشتند دیشب دور از چشم، قرار فرار و عمل به دستور امام خمینی گذاشته بودند.

این عده از همشهریان سرعینی و چند نفر از دیگر هم‌قطارانشان بعد از شروع تظاهرات و دستور تیراندازی از طرف مافوق به‌قرار دیشب، دستور را اجرا نکرده و در میان تظاهرکنندگان از چشم فرماندهان پنهان و در میان مردم و کمک آنان از نظرها پنهان شدند.

این جوانان جسور و بی‌باک سرعینی با عدم تمکین از فرامین مافوق خود مبنی بر کشتار مردم بی‌گناه در پیروزی انقلاب ۵۷ نقش بسزایی داشتند و بعد از فراخوان دوباره با حضور در جبهه‌های جنگ در برابر دشمن بعثی از کیان خود دفاع و دین خود را بار دیگر به وطن ادا کردند.

از ایزد منان برای درگذشتگان این جمع وفور رحمت و برای بازماندگان زندگی باعزت خواهانیم.
این است عرق جوانان سرعینی به مام وطن خویش

تقدیم به مردم غیور و میهمان‌نواز چشمه‌های بهشتی


انتهای خبر/ ح

اشتراک‌گذاری

  • عرق جوانان سرعینی برای وطن

دیدگاه‌ها

  • وارد کردن نام، ایمیل و پیام الزامی است. (نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد)
دیدگاه شما برای ما مهم است
هشت منهای یک