افق سرعین

پایگاه خبری تحلیلی

افق سرعین

جمعه 30 شهریور 1403
  • گروه: اجتماعی
  • کد خبر: 345
  • بازدید: 43
  • 1403/04/28 - 22:03:47

معرفی؛

زندگی نامه شهید سید حسین اسمعیلی

زندگی نامه شهید سید حسین اسمعیلی

شهید سید حسین اسمعیلی از کودکی مؤدب و با معرفت بود و از هر گونه زشتی و پلیدی دوری میکرد.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی«افق سرعین»، شهید سید حسین اسمعیلی از کودکی مؤدب و با معرفت بود و از هر گونه زشتی و پلیدی دوری میکرد مادرش میگوید: « قبل از تولد حسین پدرش به زیارت مرقد امام رضا (ع) رفته بود آنجا در خواب میبیند که خداوند به ایشان فرزند پسری عطا کرده است که نامش هم حسین است. او هنگام مراجعت از حرم حضرت امام رضا (ع) برای فرزندی که هنوز متولد نشده بود، اما او در خواب دیده بود لباس و کلاه پسرانه خرید و به خانه آورد و ماجرای خواب و لباسهای پسرانه را به من تعریف کرد.

این گونه بود که این تقدس و تعلق مذهبی از کودکی در حسین رشد و پرورش یافت. دوره ابتدایی را در مدرسه روستای آتشگاه با موفقیت به اتمام رسانید و دو سال آخر دوران راهنمایی او مصادف شد با شروع جنگ تحمیلی، در سال ۱۳۶۰ عضو انجمن اسلامی شد و به همراه شهید ابوالفضل پیرزاده فعالیتهای انقلابی و فرهنگی گسترده ای در سطح منطقه انجام میداد آنها در مهار کردن دخالت های دشمنان داخلی و خارجی از هیچ کوششی دریغ نمی کردند.

وی با شرکت در پایگاه ها و مساجد و ایجاد مقررات دینی و اسلامی خود را در مسیر انقلاب قرار داده بود انقلابی که به رهبری امام خمینی (ره) و وجود جوانان مؤمن که در این مسیر به شهادت رسیدند پابرجا بود. سید حسین برای خود وظیفه می دانست تا از این آرمان انقلابی دفاع کند. او حتی هنگام تحصیل نیز با کار در خیاطی شکری که در محله سعدی کارگاه تولید لباس داشت،

با خیاطی به کسب روزی حلال مبادرت می ورزید. وی با حضور در پایگاه محله و آشنایی با دعای توسل و زیارت عاشورا به درجه ای از صدق و صفای دینی رسیده بود که با هزینه خود این گونه مراسمات را آماده و برگزار میکرد حتی پا را فراتر از این گذاشته و به پایگاه های روستاهای مختلف سرکشی و نیروهای بسیجی را با معارف دینی و اسلامی آشنا می کرد. علاقه سید حسین به تحصیل علم، وصف ناپذیر بود و برای ادامه تحصیل دوره دبیرستان را از سال ۱۳۶۱ در مدرسه طالقانی اردبیل که در محله دانش بود شروع کرد و در سال ۱۳۶۵ به اتمام رساند.

سیاوش عیسی نژاد، غلامرضا ذاکری، محی الدین احمدی و حاتم یوسفی نزدیکترین دوستان او بودندان که همگی در راه انقلاب اسلامی به شهادت رسیدند و این ها نشان از آنها دارد که این گروه انقلابی چه نقشی در جبهه های حق علیه باطل ایفا نموده اند.

حسین یک انقلابی به تمام معنا و شیفته امام خمینی (ره) بود و با حضور در مسجد و صحنه های انقلاب، و البته ادامه موفقیت آمیز تحصیلات خود در طول دوران دبیرستان بارها به جبهه رفت و آمد داشت و موضوع جنگ باعث نشد که تحصیلات خود را نیمه تمام رها کند؛ بلکه با جدیت تحصیلات را ادامه داد و از دانشسرای تربیت معلم قبول شد. اما کشور خود را که در حال دفاع در مقابل کشوری متجاوز بود رها نکرد و با ادامه دادن راه دوستان شهدیش علی رغم این که آرزویش کسب مدارج علمی بالاتر بود؛ در جبهه ها حاضر شد. قبل از فرا رسیدن دوران خدمت سربازی به جبهه رفت و با مسولیت های بی سیم چی و بعد از آن آر پی جی زن به خدمت نظام جمهوری اسلامی پرداخت.

او در جواب اصرارهای مادرش به حضور در کنار خانواده می گفت: مادرجان اگر خودت هم بروی و ببینی که در جبهه ها چه می گذرد در خانه نمی مانی امروز وظیفه هر مسلمانی است که در خط مقدم جبهه ها حاضر شود حضور پدر بزرگوارش در منطقه و شهادت دوستانش او را مصمم تر ساخت تا با ادامه راه دوستان در پیروزی کشور خود نقشی ایفا نماید. او که در بسیج فعالیت گسترده ای داشت و به سازماندهی نیروهای بسیجی در روستا و اردبیل همت گمارده بود، فرمانده پایگاه بسیج روستا شد و به دلیل تحصیلات مناسب و حیا و عصمت و عفت خود، محبوب همه نیروها و دوستانش شد.

حسین و دوستانش در روستا برای جذب هرچه بهتر نیرو در منطقه آماده شدند و توانستند از روستاهای همجوار هم نیر و جمع آوری بکنند و به جبهه بفرستند. با نبود امکانات مناسب و کمبودی که در ایگاه بود ولی بلاخره توانستن تمامی موانع را از سر راه خود بردارند و نیروی در آن زمان به منطقه اعزام کنند که در آن بحبوحه بی سابقه بود.

از دیگر خصوصیات سید حسین سرزدن به اقوام و آشنایان بود. وی همیشه سعی میکرد از حال آنها با خبر باشد. موقعی که در بهمن ماه سال ۱۳۶۳ میخواست عازم جبهه شود، فهمیده بود عمه اش نوزاد دو قلو به دنیا آورده است لذا قبل از اینکه به جنگ اعزام شود، به خانه عمه اش رفت و اسم آنها را که یکی دختر و دیگری پسر بود انتخاب کرد و چون می دانست که وقتی به جبهه برود دیگر برنخواهد گشت و در قلبش گذاشته شده بود که شهید خواهد شد و چون میخواست اسمش یادگار باقی بماند.

به همین خاطر اسم دختر را رقیه و اسم پسر را سید حسین گذاشت و این افتخار هم نصیب سید حسین شد که با نام یک شهید پا به عرصه دنیا بگذارد. عمه شهید روایت می کند که وقتی از جبهه برگشت برای اینکه مطمئن شود اسم را تغییر نداده ایم او را با نام صدا کرد و وقتی مطمئن شد دست نوازش بر سر بچه کشید و عازم جبهه شد.

برادرش سید حسن می گوید: یک شب کنار سید حسین خوابیده بودم. همیشه رادیویی بالای سرش بود و اخبار و رویدادهای جنگ را پیگیری می کرد، ناراحت و پریشان بود. پرسیدم: سید حسین چرا ناراحتی؟ نکند از جبهه رفتن می ترسی؟! اگر می ترسی نرو!؟ در جواب گفت نه اینطور نیست اگر می ترسیدم از اول به جبهه نمی رفتم، بیشتر برای این ناراحت هستم که شاید همسنگرهای من که در جبهه اسیر شدند از طریق صلیب سرخ اسم آنها را اعلام کنند تا خیالم از بابت آنها راحت باشد، سید حسن می گفت از آن به بعد همیشه من هم مثل سید حسین پای رادیو می نشستم و اسم ها را که از رادیو میشنیدم یادداشت می کردم و به برادرم می گفتم.

عضو لشکر قهرمان عاشورا عاقبت در تاریخ ۱۳۶۶/۱۱/۲ در منطقه الاغلو عراق در عملیات بیت المقدس ۲ به همراه همرزمان خود به محاصره نیروهای بعثی درآمد و با دفاعی جانانه از حیثیت و ناموس و شرف خود و سرزمین خودش قهرمانانه به شهادت رسید بدن مطهرش به همراه پیکر دیگر نیروها به مدت هشت سال پیدا نشد. تا این که بعد از سالها بقایای پیکر پاکش در قبرستان غریبان شهر اردبیل به خاک سپرده شد.

مادرش می گوید روزی که شهید شده بود در خواب دیدم که آمده و به هر زحمتی بود در حالی که روی زانوهایش راه می رفت خودش را به من رساند سواری را روی شانه ام گذاشت و از حال رفت، در آن حال هراسان از خواب پرید و به بچه ها گفتم که سید حسین شهید شده و آن روز بود که خبر شهادتش را به ما دادند.

این سرنوشت جوانی بود که در روستای آتشگاه جوانان روستا را صف صف مرتب می کرد و آموزش میداد و آماده حضور در جبهه می کرد و در محیط روستا که زور و قدرت حرف اول را میزد الگوی عدالت و تقوا بود و با اشتیاق به کسب ایمان و علم میپرداخت تا بتواند پرده های جهل را با نور ایمان و علم کنار بزند جوان محجوبی که صدای خوبی داشت و زمزمه عارفانه دعای توسل که اکثرا در خانه آنها برگزار میشد هنوز در اذهان مردم آتشگاه مانده است.

دل نوشته و وصیتنامه به خانواده و ملت ایران

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرْضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهُ یَغْلِبُوا الْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَفْقَهُونَ سوره انفال آیه ۶۵ ای پیامبر تشویق کن مؤمنان را برای کارزار در راه خدا اگر بیست نفر از شما مؤمن و مقاوم باشد بر دویست نفر غالب خواهند شد و اگر صد نفر (مؤمن و مقاوم بوده بر هزار نفر از کافران غلبه خواهند کرد؛

زیرا آنها مردمی بی ایمان و کوتاه اندیشند. به نام معبودی که روح و روان و بود و نبود انسانها در اراده و اختیار اوست. به نام خدایی که اسمای مقدس آن را نمیتوان با نوشتن بیان کرد قلم و تکه کاغذی در دست گرفته وصیتم را شروع میکنم که در آستانه حرکت به خط مقدم جبهه میباشم خداوندا وصیتم را در حالی شروع میکنم که سراپا غرق در گناهم

از گذشته خود میترسم از اعمال خود میترسم. خدایا اگر من به بخشش و کرم تو امید نداشتم پس به چه امید میبستم به چه کسی پناه میبردم؟ خداوندا بنده گنه کارت به درگاهت روی آورده و در دل با هزاران آه و اندوه از شما طلب مغفرت دارد این اسوه های تقوا این سربازان حضرت بقیه الله یکی پس از دیگری رفتند و به تو رسیدند و در دل ما و در روح ما لرزه انداختند و لیاقت دیدار تو را نداریم و بار الها تا من پاک و مطهر نگشته ام مرا از این دنیا نبر. خدایا به قول شهید باکری مرا پاکیزه بپذیر هر گلوله ای که از حنجره تفنگم به طرف دشمن شلیک می شود انتقام و از روی عقده نیست بلکه به خاطر رضای شماست.

بار خدایا آن لحظه که اوقاتم صرف اطاعت تو گردد به من عمر عنایت کن و آنگه که عمرم ابزار گناه و چراگاه اهریمن شود پیش از آنکه قهرت مرا فرا گیرد و خشمت بر من استقرار گردد و کار از کار بگذرد عمرم را بگیر و مرگم را فرا رسان تا در پیشگاه تو بارم سبکتر و کیفرم کمتر باشد.

بر من که هر چه از عمرم بیشتر گذشت بار گناهم سنگین تر گشت. تا چندین بار توبه کنم و باز آن را بشکنم. آیا هنوز وقتش نشده که از پروردگار مهربان خود خجالت بکشم. خدایا به من چنان جرأتی بده که در هنگام رزم با خصم زبون چنان عرصه را بره دشمن بعثی تنگ کنم و زانوی او را به خاک آورم که تو از من راضی باشی اما سختی چند با ملت شهید پرور ایران دارم. اکنون که حجت بر ملت مسلمان تمام شده باید تصمیم گرفت و اگر غفلت کردیم کافر میباشیم و اگر آگاهانه قدم برداشتیم در پیشگاه خدا، سربلند و روسفید خواهیم شد.

ملت ایران بدانند که من آگاهانه و با بصیرت چشم و قلب به وظیفه خود عمل کردم. خداوند انسان را آفریده و آنها را از زمانهای خود به وسیله چیزی مورد آزمایش قرار میدهد و آزمایش زمان ما نیز همین جنگ است. امیدوارم شما ملت شهید پرور، امام و اسلام را تنها نگذارید که اگر امام را تنها بگذارید مثل این است. که اسلام را تنها گذاشته اید و چند وصیت به پدر و مادر و خواهران و برادرانم دارم پدر و مادر مهربانم از اینکه در طول عمر کوتاهم نتوانسته ام به شماها خدمت کنم خیلی شرمنده ام شما حق زیادی برگردن من دارید و اگر شما مرا حلال نکنید کار من سخت است

اگر من در این راه شهید شدم شما باید افتخار کنید که چنین فرزندی داشتید و در راه اسلام و قرآن قربانی کردید و بدانید که ما امانتی بودیم در پیش شما که دیر یا زود باید به صاحبش بر می گشت. ان شاء الله شما را در روز قیامت شفاعت خواهم کرد.

در هنگام خبر شهادتم اصلا ناراحت نباشید که باعث رنجش روح من میشود و در موقع گریه کردن با یاد حضرت علی اکبر و علی اصغر و حضرت قاسم گریه کنید. و برادرانم نیز بدانند برادرشان در راه اسلام شهید شده باید اسلحه ام را بر زمین نگذارند و با خصم کافر به ستیز برخیزند و راه مرا در هر حالت ادامه بدهند و خواهرانم نیز مرا بخشند که نتوانستم به آنها خدمت کنم و مرا حلال کنند و صبر زینب واری داشته باشند که اجرشان با خداست.

و به فرزندانشان تربیت اسلامی بدهند که در جامعه فرد مؤثر باشند. و چند کلمه با برادران محصل دارم که بدانند سنگری که آنها در آن هستند سنگری است خیلی مهم و مورد توجه دشمنان که امید دارم عزمشان را جزم کنند و به دشمنان ضربه بزنند و مرا حلال کنند.

در آخر از کسانی که با من رابطه داشته اند طلب حلالیت میکنم. امیدوارم مرا از ته قلب حلال کنند. به امید پیروزی اسلام بر کفر جهانی اگر امکان داشته باشد این قطعه شعر را بر روی قبرم بنویسید دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم روشنی بخشم به جمعی لیک خود تنها بسوزم خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار زائران آماده باشید کربلا در انتظار است مژده می آید از هر جا خصم در حال فرار است یا زیارت یا شهادت هر چه باشد افتخار است.


انتهای خبر/ ح

اشتراک‌گذاری

  • زندگی نامه شهید سید حسین اسمعیلی

دیدگاه‌ها

  • وارد کردن نام، ایمیل و پیام الزامی است. (نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد)
دیدگاه شما برای ما مهم است
یک منهای سه