افق سرعین

پایگاه خبری تحلیلی

افق سرعین

جمعه 30 شهریور 1403

مروری بر زندگی شهید؛

زندگی نامه شهید عباس اسفندیاری

زندگی نامه شهید عباس اسفندیاری

عباس اسفندیاری در تاریخ دوم فروردین ۱۳۴۷در خانواده ای پر جمعیت (۴) پسر و ۳ دختر که سومین فرزند خانواده محسوب میشد از مادری به نام عزیزه سیفی که شیرزنی مهربان و دلسوز بود و پا به پای همسرش مشهدی خیراله برای پایدار ماندن زندگی و تربیت فرزندانش همراه بود، دیده به جهان گشود.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «افق سرعین»، مشهدی خیراله مردی مؤمن و باسواد بود (ششم قدیم) که از طریق دست فروشی مخارج خانواده اش را تأمین می کرد و بعد از انقلاب وارد سپاه پاسداران شد و از رزمندگان نستوه هشت سال دفاع مقدس بود. خانواده در محله خاتم النبیین اردبیل ساکن بودند و خویشان و آشنایان در روستای آتشگاه زندگی می کردند. با همت و تلاش اعضای خانواده چرخ زندگی می چرخید و با توکل به خدا هیچ مشکلی برای این خانواده با ایمان مفهومی نداشت. برادر شهید میگوید ما قبل از این که عباس پا به عرصه گیتی نهد، وضعیت اقتصادی آنچنان خوبی نداشتیم و او در خانه کوچک ولی لبریز از محبت دیده به جهان گشود. پدرمان به عنوان ریش سفید محل مشکلات مردم را حل و فصل می کرد و به همین خاطر از احترام خاصی در بین اهالی محل برخوردار بودیم.

بچه آرام و سربه زیری بود و بیشتر اوقات خود را در خانه سپری می کرد و گاهی هم برای سرگرمی با بچه های محل مشغول بازیهای کودکانه از جمله قایم باشک بازی و غیره میشدند چون پدرمان سواد ششم قدیم داشت و از طرفی به قرائت قرآن کریم مسلط بود به همین خاطر کل اعضای خانواده را به قرائت قرآن و آموزش آن تشویق می کرد و همین باعث شد که عباس نیز علاقمند به مسایل مذهبی و زندگی ائمه و کتاب آسمانی شود و هنوز کودک بود که قرائت کل قرآن کریم را به پایان رساند و اولین ختم قرآنش زمانی بود که هنوز سالها با رسیدن به سن تکلیف فاصله داشت.

چنان با قرآن مأنوس شده بود که قرآن همیشه در دستش بود و بچه های هم سن و سال خود را برای یادگیری قرآن و مسایل مذهبی تشویق می کرد. سال ۱۳۵۴ بود که با به سامان رسیدن وضع مالی خانواده عباس را در مدرسه ۱۵ خرداد اردبیل ثبت نام کردیم کلیه تکالیف مدرسه اش را به تنهایی انجام می داد.

از نظر وضعیت تحصیلی در حد عالی بود و این به خاطر تسلطش به قرآن بود و همیشه مورد تشویق قرار می گرفت. پدرمان دوچرخه ای به قیمت ۱۵۰۰ تومان برای ما خرید و چون ما چهار برادر بودیم همیشه سر دوچرخه دعوا داشتیم و با توجه به اینکه عباس سن کمی داشت و میبایستی در سوار شدن به دوچرخه با ما بیشتر دعوا می کرد ولی هیچگونه اعتراضی از جانب او ندیدیم و نه تنها بحث نمی کرد بلکه ما را نصیحت میکرد و به ما میگفت به ترتیب سن سوار شویم و نیازی به دعوا کردن نیست و ما علی رغم کودکی اش او را می ستودیم.

عباس از عاشقان و ارادتمندان حضرت مهدی (عج) بود. آنچنان که سر از پا نمی شناخت در زمان انقلاب که سن کمی داشت در تظاهرات شرکت می کرد و در بسیاری از مراسمات که در ماه محرم و ماه مبارک رمضان بود، شرکت داشت و هیچوقت از نماز و روزه غافل نمیشد و به ادای نماز در اول وقت تأکید می کرد.

سال ۱۳۵۸ مقطع ابتدایی را با موفقیت به پایان برد و در مدرسه ارباب زاده شهرستان اردبیل ثبت نام کرد و دوره راهنمایی را در سال ۶۱ به پایان رساند و برای گذراندن دوره دبیرستان در مدرسه شهید آیت الله طالقانی واقع در شهرستان اردبیل ثبت نام کرد ولی به دلیل وظیفه شناسی و دفاع از خاک کشور، سال ۱۳۶۲ ترک تحصیل نمود و به جبهه حق علیه باطل اعزام شد و بعد از آموزش در پادگان تبریز به لشکر ۳۱ عاشورا پیوست.

در لشکر ۳۱ عاشورا که فرماندهش مهدی باکری بود در گردان امام حسین (ع) سازماندهی شد و به عنوان تخریب چی در عملیات والفجر ۴ شرکت کرد و در تاریخ ۶۲/۸/۵ بعد از سه ماه حضور و مجاهدت های بی مثال در اثر اصابت تیر دشمن از ناحیه سینه و قلب به مقام والای شهادت نایل آمد. پیکر پاک عباس را بعد از تشییعی باشکوه در گلزار شهدای غریبان به خاک سپردیم؛ روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

قسمتی از وصیت نامه شهید

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءِ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ». به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و یاری دهنده مستضعفان و در هم کوبنده ستمگران و دعا برای طول عمر رهبر انقلاب و پیروزی هر چه زودتر رزمندگان اسلام در جبهه جنگ حق علیه باطل، نامه ام را آغاز می کنم.

من فقط با نام خدا به جبهه میروم نه برای انتقام بلکه برای احیای دینم و برای تداوم بخشیدن به انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی و هر تیری که به قلب دشمن میرود به خاطر خداست نه از روی خشم و من این راه را با آگاهی برگزیدم و حس میکنم آخرین سفر من باشد این راه را برگزیدم و آمدم شاید خونم را برای حفظ و تداوم انقلاب اسلامی بریزم بعد از شهادت من اسلحه ام را زمین نگذارند و خونشان را زیر درخت عظیم اسلام بریزند و در پایان از پدر و مادرم و برادران عزیزم و با آنهایی که رابطه داشتم و ملت ایران میخواهم مرا ببخشند و حلال کنند.


انتهای خبر/ ح

اشتراک‌گذاری

  • زندگی نامه شهید عباس اسفندیاری

دیدگاه‌ها

  • وارد کردن نام، ایمیل و پیام الزامی است. (نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد)
دیدگاه شما برای ما مهم است
یک به‌اضافه هشت