یادداشت؛
دیدگاههای مختلف در باب معاد جسمانی چیست
معاد جسمان یا معاد بدنی اصطلاحی در فلسفه و الهیات است که به بازگشت و زنده شدن بدن انسانها پس از مرگ اشاره دارد. این مفهوم در بسیاری از مذاهب، بهویژه در اسلام، مورد بحث قرار گرفته است.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «افق سرعین»، حجتالاسلاموالمسلمین محمد شیرعلیپور امام جمعه سرعین در یادداشتی نوشت: حکمای یونان به هیچ روی متعرّض معاد جسمانی نشدند و از اثبات یا نفی آن چیزی نگفتند. معاد در نظر آنان، معاد روح ناطقه است با صفات و کمالات آن؛ یعنی در عهد فلاسفة یونان، معاد جسمانی صریحاً مذهب کسی نبود تا فلاسفه آن را رد یا اثبات کنند. ملاحده و دهریّه نیز روح را از عوارض مادّه میدانند که با مردن و فنای بدن معدوم میگردد. بنابراین، هیچ کدام از معاد جسمانی و روحانی را نمیپذیرند.جالینوس حکیم و فیلسوف یونانی در امر معاد تردید داشت و متوقّف شد. این تردید او ناشی از شک در باب نفس آدمیان است که آیا نفس یک صورت جسمانی و مولود مزاج طبیعی است که با فساد بدن، مزاج او نیز فاسد شود و معادی نداشته باشد و یا آنکه نفس جوهری مجرّد و روحانی است که بعد از مرگ بدن باقی میماند و برای او معادی قابل تصوّر است.
اکثر متکلّمان و اهل حدیث بر آنند که برای انسانها فقط معاد جسمانی وجود دارد؛ زیرا روح در نزد آنان جِرم و جسم لطیفی است که در بدن انسان ساری است و نه جوهر مجرّد روحانی و مغایر با بدن تا برای او معاد جداگانهای باشد. پس انسان نیز همچون سایر موجودات، موجودی طبیعی است و حشر او نیز جسمانی و طبیعی خواهد بود. گروهی از متکلّمین امکان اعادة معدوم و حصر حقیقت انسان در اجزای اصلی را باور دارند (ر.ک؛ همان: 271). خواجه نصیرالدّین طوسی و علاّمه حلّی به هر دو معاد جسمانی و روحانی معتقدند. خواجه مراد از معاد جسمانی را گرد آمدن همة اجزای اصلی متفرّق بدن در قیامت میداند. آنان اجزای اصلی را از اوّل عمر تا آخر باقی میدانند.
بسیاری از فلاسفه و پیروان مشّاء از جمله ابنسینا بر این عقیدهاند که معاد فقط روحانی است؛ زیرا بدن انسان با مرگ از بین میرود و ترکیب آن و صورت و اعراض آن هم در هم ریخته و از هم میپاشد و نابود میگردد و اعاده و معاد برای تن آدمیان معنا ندارد، امّا نفس انسان جوهر مجرّد روحانی است که جاودانه و فناناپذیر است؛ زیرا عدم و نیستی در آن راه ندارد. بنابراین، نفس و روح انسان به عالم آخرت و جهان مجرّدات بازمیگردد و با مرگ طبیعی تمام تعلّقات او از مادّه و عالم دنیا قطع میشود.
گروهی از بزرگان حکمت و مشایخ عرفان شریعت اسلام و گروهی از متکلّمان همچون غزّالی، کعبی، راغب اصفهانی و بسیاری از علماء، امامیّه و بزرگان شیعه مانند شیخ مفید، سیّد مرتضی و علاّمه طوسی به هر دو معاد اعتقاد دارند. آنان معتقدند که روح و نفس مجرّد در جهان آخرت به بدن بازمیگردد. شیخ غزّالی معتقد است که نفس پس از جدایی از بدن دنیوی، در عالم آخرت به بدن دیگر تعلّق میگیرد و بازگشت اجزاء بدن اوّل را بعید دانسته، بلکه انکار نموده است. وی میگوید که این تعلّق نفس به بدن در جهان آخرت تناسخ نیست؛ زیرا در بحث معاد همان شخص اوّل بازمیگردد، ولی در تناسخ شخص دیگر به وجود میآید. لذا فرق حشر و تناسخ در این است که روح وقتی بار دیگر به بدن تعلّق میگیرد. اگر از این تعلّق همان شخص اوّل حاصل آید، در واقع، این حشر است و اگر این گونه نبود، تناسخ است. در جایی دیگر نیز میگوید که روح در عالم آخرت به بدن دیگر، غیر از بدن دنیوی بازگشت دارد و آن بدن اخروی با بدن دنیوی در هیچ یک از اجزاء مشارکت و مشابهت ندارد.
نظر ملاّصدرا دربارة معاد آن است که آنچه در عالم آخرت محشور میشود، همان انسان با بدن مشخّص و معیّن است که از دنیا هجرت کرده است، نه با بدن مثالی، آن گونه که شیخ اشراق اعتقاد دارد و نه بدن عنصری دیگر، آن گونه که غزّالی معتقد است، بلکه همان انسان با تمام اجزاء پس از مرگ مجدّداً حشر میشود، به گونهای که اگر کسی او را ببیند، میگوید این فرد همان است که در دنیا بود. ملاّصدرا میگوید بدنی که در روز قیامت محشور میشود، با هر جسم و مادّهای که باشد، به شرط حفظ شخصیّت و وحدت آن و به اعتبار اینکه بدن فلان شخص است، هرچند تمام اجزای مادّی بدن ذاتاً تغییر کند. پس در حشر، محشور شدن اجزای بدن به اعتبار این است که اجزای بدن و همه همدیگر را میشناسند، اگرچه اجزای بدن تغییر کرده باشد. پس ملاک حشر بدن، اجزای بدن به لحاظ اجزاء بودن نیست، بلکه حشر بدن به لحاظ بدن فردِ خاص بودن، ملاک است. او همچنین میگوید که بازگشت شکل، هیئت و اندازة تن و بدن افراد در معاد جسمانی لازم نیست، بلکه یک شکل، هیئت و مقدار با حفظ تشخّص که این همان است، لازم است. او همچنین میگوید این نفس است که بدن را به مقتضای ذات و حالات خود خلق میکند و بدن از درون و نهاد نفس متناسب با آنچه در دنیا کسب کرده، ظهور و تجسّم مییابد.
دیدگاهها