- گروه: اجتماعی
- کد خبر: 913
- بازدید: 14
- 1403/10/15 - 17:42:01
یادداشت؛
سردارها چرا بی دست می شوند
دلتننگ برای دستان مهربانی که هرگز حسش نکردم، راستی حس غریبی است ، حس خاصی است.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «افق سرعین»، داور داوردان رئیس جهاد کشاورزی شهرستان سرعین در یادداشتی نوشت: گاهی دلم میگیرد ، گاهی دلم میسوزد و گاهی دل تنگ می شوم ، دلتنگ حضورش و دلتنگ نگاهش ، دلتنگ برای لبخندی که داشت ، دلتننگ برای دستان مهربانی که هرگز حسش نکردم، راستی حس غریبی است ، حس خاصی است که دلتنگ آدمی شوی که نه دیدی و نه کنارت بود ، ولی دل هوایی میشود دل بی خود سرکش میشود ، برای پر کشیدن به سویش ، برای آنکه بگردد بدنبال مردی که عاشق بود ، برای مردی که ننشست و برای مردی که استراخت را خسته کرد، آنقدر معنای استراحت برایش بی معنی بود که استراحت از سردار دوری کرد ، می شود.
اسمش را بابا ، پدر ، برادر ، جان دل و یا حتی عشق نامید ، آنقدر این مرد در دل مینشیند که نمیتوان غیر این اسمش را برد ، من اسمش را سردار مینامم ، سرداری که ندیده عاشق هستم ، سرداری که یک دختر بنام زینب ندارد بلکه صدها زینب بابا داشتند ، سرداری که اگر لبخند میزد دل برایش غش میکرد ، اگر در قاب رسانه میدیدیم ناخودآگاه محو تماشای یار میشدیم راستی سردارها چرا مهربانند ، سردارها چرا بی ادعا میشوند ، سردارها چرا همیشه در صف اول در صف فدایی ها در صف دلبری ها هستند و سردارها چرا بی دست میشوند ، رمز این دستهای مهربان چیست که بر خاک میافتد و خاکی میشود دستهایی که بریده میشوند دستهایی که یکی قطع میشود و دیگری برای انگشتی به ساربان به یغما میرود ، راز این دستان خون آلود بر خاک افتاده چیست که رقیه دستان عمو را در آغوش میگیرد و زینب برای انگشتان بریده ناله میکند و مردمان ایران زمینم برای دستان عقیق بر انگشت مرثیه میخوانند ، اینانی که دستان سردارمان را بر زمین می اندازند.
آیا حاضرند در مقابل فرزندانشان دستانشان بریده شود ، آیا حاضرند دخترشان دستان بریده شان را بر آغوش بگیرند ، هرگز و هرگز ، اما ما دلی داریم به وسعت دریا ، دلمان خون میشود برای دستان بابا ، برای دستان بریده عباس ، برای ناله های عبدالله ، دلمان خون میشود برای خودمان که بابای دلها و سردارمان را غریب شهید کردند ، بی آنکه آبی بر لب بزند و بی آنکه صدای دخترش را بشنود ، بی وداع با فرزند و خانه وکاشانه ، اشک امانم نمیدهد نه برای آنکه مینویسم برای آنکه با هر دردل با بابا و سردار یاد مظلومیت و یاد دستان بریده و بدن اربع اربع شده میافتم ، چرا و چرا باید بابای ما چنین شهید شود ، چرایش را میدانم ، وقتی عاشق شدی و وقتی دل برای حسین و عباس تپید مگر می شود.
مثال اربابت نشوی و باید هم ارباب گونه شهید شوی و اشک و آه بر دلها بگذاری و مراسم عزایت نه در یک خانه نه در یک محله نه در یک شهر نه در یک کشور بلکه عزایت ، دل میلیونها انسان را به درد آورد و ماندگار شوی برای الگو بودن برای مبارزه برای تندیس غیرت برای پرچمداری عزت ایران و ایرانی ، سردار دلم تنگ است دلم هوایت را میکند ولی اشک است و من و تنهایی و صبر که اگر کلام آقایمان سیدعلی در بغض نمازش ، برایت نبود دل میترکید ولی وقتی سیدعلی صبر میکند و ندای خونخواهیت را اعلام میدارد ،کمی آرام میشوم ، اما بابا با عکست با نگاهت با لبخندت با دستان مهربانت با درد دل با فرزندان شهیدت چه کنم ، بابا غصه عجیبی است مظلومانه رفتن ، ولی میدانم که سر سفره حسین هستی و به دیدار قمر بنی هاشم رفتی سلام ما را به یار برسان ، سلام مارا یه دل خونین رقیه به سکینه مظلوم و به علی اصغر بگو ، حلقوم تو را نشانه رفت قوم نامرد چه کنم بابای ما را غریبانه کشتند.
قوم نامردتر از نامرد و یزیدتر از یزید چه کنم ؟ ماهم درد داریم ، درد بی بابایی ، درد بی سرداری ولی سردار ماهم ، فدای حسین و ابلفضل ، بابا جان ، تو از افلاک بودی نه در خط املاک ، اهل همت بودی نه اهل صحبت ، مرد عمل بودی و نه مرد شعار، دارای مقام بودی نه صاحب عنوان و مقام ، خوشا بحالت که یار نظام بودی و نه مثل ماها بار نظام ، تو سرباز ایران بودی نه سربار ایران ، تو به انتظار ایستاده بودی نه به انتظار نشسته ،تو سوار بر تانک بودی نه سرمایه دار بانک ،نمی دانم تو چندمین بودی از 313 تن ، تو یار مردم بودی و در مشکلات همیشه پشت مردم بودی ، هر جا که عازم بودی حتما آن جا لازم بودی چه در اهواز چه حلب چه بغداد و چه دمشق و یا اربیل، ولی سردار دلها و بابای من ، در سرزمین کوفه به شهادت رسیدی ،بدنت هم به زیارت رفت ، کربلا ،کاظمین، نجف ، قم ، مشهد و آن وقت در خاک آرام گرفتی تا بر افلاک قدم بگذاری ، بابا شهادتت مبارک ، ما را ببخش که تو را نشناختیم والبته مهم هم نیست چون که صد البته آسمانیان تو را بهتر می شناسند ، عالیجناب عشق ، ببخش که درجه ای نظامی بالاتر از سپهبد نداریم که بردوش و یا برسینه است.
بگذاریم، بابا جان ، ما تا بحال فکر می کردیم که تو فتح الفتوح کردی ولی تشییع جنازه ات به ما فهماند که تو فتح القلوب کردی ، دیدیم که دوباره در اهواز و تبریز ، اردبیل و تهران و همه جا و همه ایران سیل آمد ، اما این دفعه سیل جمعیت بود ، که این سیل درخت ظلم و ستم را از ریشه برخواهد کند و غرب و ترامپ دیوانه ، خواهد دید تفنگت بر زمین نیافتاده و نه تنها پسرانت بلکه شیر دخترانت ، زینب دیگر خواهند بود در مجلس یزید تا بفهمانند به یزیدیان که قاسم کیست ، ،
بابا دلتنگتم حداقل به خوابم بیا و یادی از دختران بی پدر بکن ،محتاج نوازشتم بابا
انتهای خبر/ ح
دیدگاهها